داشت معذرت خواهی میکرد...
با یک چهره معصوم که انگار هیچ کاری نکرده...بهم خیره شده بود !!!!
بهش گفته بودم دیگه کادوتو نمیدم (کادوی روز دانش آموز)
هر بار انگار از ته دلش پشیمون بود....اما بعد مدتی دوباره کارشو تکرار میکرد!!!
چطور میتونست این قدر صادقانه عذر خواهی بکنه ؟؟؟
گفتم آخه چند بار توی یک زنگ،اشتباه میکنی و هی معذرت میخوای؟
چند بار ببخشمت...هان
هیچی نگفت...
یک دفعه یاد خودم افتادم ...یاد حکایت خودم و خدا